معبودا
مرا به بزرگی چیزهایی که داده ای آگاه و راضی کن
تا کوچکی چیزهایی که ندارم، آرامشم را بر هم نزنند
جز خدا کیست که در سایه مهرش باشیم / رحمت اوست که پیوسته پناه من و توست
از خدا برگشتگان را کار چندان سخت نیست، سخت کار ما بود کز ما خدا برگشته است
هر جا که افتاده ام ز پا، ناگه تو را کرده ام صدا / غافل که آندم هم مرا، نوعی هدایت کرده ای
اگر شیری اگر پیری اگر کور / سرانجامت بود جا در ته گور / تنت در خاک باشد سفره گستر / بگردش موش و مار و عقرب و مور
به قبرستان گذر کردم کم و بیش / بدیدم قبر دولتمندو درویش / نه درویش بیکفن در خاک رفته / نه دولتمند برده یک کفن بیش
یا رب رو سیاهم مکنی / محتاج گدا و پادشاهم مکنی / مو سیه ام کردی به رحمت خویش / با موی سپید رو سیاهم مکنی
خوشا دل سپردن به عشق خدایی / ز قید هوس های دنیا رهایی / خوشا، از گناهان همه توبه کردن / به درگاه حق، نیمه شب، چهر سایی /خوشا بر فراز جهان پر گشودن / گذشتن ز خودبینی و خود نمایی
خوب رویی که دیدی عاشق رویش مشو، نقش او بر دل نگه دار عاشق نقاش باش
خداوند بی نهایت است، اما، به قدر نیاز تو فرود میآید، به قدر آرزوهای تو گسترده میشود و به قدر ایمان تو کارگشا میشود
از خدا میخواهم آنچه را که شایسته توست به تو بدهد، نه آنچه که آرزو داری! گاهی آرزوهای تو کوچک و شایستگی تو بسیار است
خدایا من چه سازم خسته ی راهی درازم / نه فرهادم که مرُد از داغ شیرین، نه ایوبم که با دنیا بسازم
عشق یعنی:
عشق یعنی اشک توبه در قنوت / خواندنش با نام غفار الذنوب
عشق یعنی چشمها هم در رکوع / شرمگین از نام ستار العیوب
عشق یعنی سر سجود و دل سجود / ذکر یارب یارب از عمق وجود