امان از هجر بي پايان مهدي

غروب جمعه و هجران مهدي

امان از آن زماني که بيفتدبه روي نامه ام، چشمان مهدي

دلش مي گيرد و با چشم گريان

بگويد اين هم از ياران مهدي!

* * *

شايد آن روز که سهراب نوشت:

«تا شقايق هست زندگي بايد کرد»

خبري از دل پر درد گل ياس نداشت.

بايد اينطور نوشت:

هر گلي هم باشد،چه شقايق،

چه نرگس و ياس،جاي يک گل خاليست

تا نيايد «مهدي»، زندگي دشوار است.

دوباره جمعه و صد بي قراري

دوباره جمعه و چشم انتظاري

تمام جمعه ها را مي شمارم

که کي بروي چشمم پا گذاري

* * *

آقا بيا تا زندگي معنا بگيرد

شايد دعاي مادرت زهرا بگيرد

آقا بيا تا با ظهور چشمهايت

اين چشم هاي ما کمي تقوا بگيرد

بيا که جاده قلبمان را پاييز گرفته

و چشم انتظار بهاريم

بيا که در سختي انتظارت

در سرخي غروب بر جاده پر درد انتظار غمگين نشسته ايم

* * *

بيا مهدي ستم گرديده افزون

ببين دلهاي ما رو غرقه در خون

خوش آنروزي که بينم از عنايت

ظهورت با حياتم گشته مقرون

در تمناي نگاهت بي قرارم، تا بيايي

من ظهور لحظه ها را مي شمارم، تا بيايي

خاک لايق نيست حتي تا به رويش پا گذاري

در مسيرت جان فشانم، گل بکارم، تا بيايي

براي سلامتي و ظهور آقا صاحب الزمان عج صلوات

روزي تو خواهي آمد از کوچه هاي باران

تا از دلم بشويي غم هاي روزگاران

* * *

سوالي ساده دارم از حضورت! من آيا زنده ام وقت ظهورت؟

اگر که آمدي من رفته بودم،اسير سال و ماه و هفته بودم

دعايم کن دوباره جان بگيرم،بيايم در رکاب تو بميرم

گوئيا هيچ کسي طالب ديدار تو نيست....

اصلا انگار کسي عاشق و بيمار تو نيست..

همه مشغول خودو کار خودو يار خودنند.

مدعي هست فراوان و کسي يار تو نيست..

براي سلامتي و ظهور آقا صاحب الزمان  عج صلوات

بهاران جلوه اي از روي خوبت

بهار مردمان باشد حضورت

کنون که غايبي از ديده ي ما

بود پاييز تا عصر ظهورت

* * *

خوشا به حال سال گذشته؛

ماه دوازدهمش را ديد و عمرش به سررسيد

مي ترسم عمرم به سر رسد و "ماه دوازدهمم" را نديده باشم

بي تو دلگير است عصر جمعه ها

بوي نرگس مي دهد پس کوچه هاي شهر ما

از کلاس عمرمان يک جمعه ي ديگر گذشت

باز غيبت خورد پاي اسم زيباي شما

اللهُـــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَــــــــرَج

گاه از عشقت شقايق مي شويم

گاه با موج تو قايق مي شويم

عيب ما اين است ، آقا جان فقط

هفته اي يکبار عاشق مي شويم

اللهُـــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَــــــــرَج

ماندم به تو اي گلشن زيبا چه نويسم؟

من مور صغيرم، به سليمان چه نويسم؟

ترسم که قلم شعله کند، صخره بسوزد

با اين دل تنگم به عزيزم چه نويسم؟ا

للهُـــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَــــــــرَج