مشک خالی
بی دست زپشت ، ضربه خوردن سخت است
نزدیک فرات ، تشنه مردن سخت است
ساقی سپاه تشنه ای باشی و بعد
مشکی خالی به خیمه بردن سخت است
شاعر : هوشنگ بهداروند
مشک خالی
بی دست زپشت ، ضربه خوردن سخت است
نزدیک فرات ، تشنه مردن سخت است
ساقی سپاه تشنه ای باشی و بعد
مشکی خالی به خیمه بردن سخت است
شاعر : هوشنگ بهداروند
سرت بر نیزه ماه دیگری بود
و آه زینب آه دیگری بود
تو را بابا سر دستش نمی برد
اگر آن روز راه دیگری بود
-----------------------------------
پرواز
از آغوش پدر پرواز کرده
ز خون بر تن قبای ناز کرده
اگرچه کوچک اما دستهایش
گره های بزرگی باز کرده
نفس نرگسی
آقا تو بیا و آبرو داری کن
گندم زدگان خاک را یاری کن
یک جمعه بیا با نفس نرگسی ات
این باغچه را دوباره گُلکاری کن
-------------------------------------------
پاشویه ی دنیا
ای ترجمه ی چشم تو دریا برگرد
ای در تو خدا غرق تماشا برگرد
تو باخبری از تب دنیا ، ای عشق
یک جمعه به پاشویه ی دنیا برگرد
-------------------------------------------
چاپ چندم
آقا تو بیا که جان به مردم برسد
دست همه ی جهان به گندم برسد
آقا تو بیا ، بیا که با آمدنت
لبخند همه به چاپ چندم برسد
-------------------------------------------
صد پنجره دل
آن روز که خاک عشق می بیخت خدا
با نور تو فانوس خود آویخت خدا
روزی که جهان به غیبتت راضی شد
صد پنجره دل پشت سرت ریخت خدا